English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6197 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
permit me to say U اجازه دهید بگویم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i beg leave to say U اجازه میخواهم بگویم
may i see you home? U اجازه دهید شمارابخانه
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
Might I ask a question? U اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
i cannot say him nay U بگویم
i scarcely know what to say U نمیدانم چه بگویم
iam inclined to think U میخواهم بگویم
I dont wish ( want ) to malign anyone . U میل ندارم بد کسی را بگویم
i wish i might speak U کاش می توانستم سخن بگویم
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
destinations U را قرار می دهید
destination U را قرار می دهید
have patience with me U بمن مهلت دهید
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
let me know U بمن اطلاع دهید
give it a shake U انرا تکان دهید
show your ticket to him U بلیط خودراباونشان دهید
resolveme this U این پرسش را پاسخ دهید
Why don't you answer? U چرا جواب نمی دهید؟
go on U سخن خود را ادامه دهید
Please reply as a matter of urgency. U لطفا فوری پاسخ دهید.
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Please show me the way out I'll show you ! U لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
mouse U که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouses U که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
continue port/starboard U چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
hard starboard U سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
arrow pointer U پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
linking U طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
hard port U فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
ratification U اجازه
by permission of U با اجازه
fiats U اجازه
permitting U اجازه
authorisations U اجازه
authorization U اجازه
unauthorized U بی اجازه
license U اجازه
permission U اجازه
licenses U اجازه
licence U اجازه
licences U اجازه
fiat U اجازه
licensing U اجازه
permit U اجازه
permits U اجازه
liberty U اجازه
liberties U اجازه
ok U اجازه
leave U اجازه
licensure U اجازه
approval U اجازه
warrent U اجازه
okay U اجازه
authority U اجازه
leaving U اجازه
billeting U اجازه نامه
billeted U اجازه نامه
warranties U تعهدنامه اجازه
billet U اجازه نامه
warranty U تعهدنامه اجازه
may i take it please U اجازه می فرمایید
billets U اجازه نامه
lincense or cence U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
audiences U اجازه حضور
audience U اجازه حضور
to beg leave U اجازه رفتن
to obtain permission U اجازه گرفتن
transit bill U اجازه عبور
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
go through <idiom> U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
to ask permission U اجازه خواستن
to admit of U اجازه دادن
searcher warrant U اجازه بازرسی
approach clearance U اجازه تقرب
grants U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
searcher warrant U اجازه تفتیش
authorising U اجازه دادن
by your leave U با اجازه شما
lets U اجازه دادن
let U اجازه دادن
authorizations U اختیار اجازه
to allow U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
conge U اجازه عبور
approach clearance U اجازه فرود
acquisition authority U اجازه خرید
feu U اجازه همیشگی
permissive U اجازه دهنده
imprimatur U اجازه چاپ
authorizing U اجازه دادن
inofficial U بدون اجازه
authorizes U اجازه دادن
authorize U اجازه دادن
to permit oneself U اجازه خواستن
licensable U قابل اجازه
authorises U اجازه دادن
if you please U با اجازه شما
flight clearance U اجازه پرواز
passports U اجازه مسافرت
passport U اجازه مسافرت
warrants U اجازه قانونی
warranting U اجازه قانونی
warranted U اجازه قانونی
warrant U اجازه قانونی
consenting U رضا اجازه
permit U اجازه دادن
accessing U اجازه دخول
permits U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
accesses U اجازه دخول
accessed U اجازه دخول
access U اجازه دخول
search warrant U اجازه تفتیش
clearance U اجازه زدودگی
search warrants U اجازه تفتیش
pass U اجازه عبور
passed U اجازه عبور
passes U اجازه عبور
certificate of authority U اجازه نامه
licensing U اجازه نامه
token U اجازه ورود
tokens U اجازه ورود
releases U اجازه صدور
consented U رضا اجازه
allowance U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
released U اجازه صدور
forbid U اجازه ندادن
forbids U اجازه ندادن
consents U رضا اجازه
passage U اجازه عبور
release U اجازه صدور
passages U اجازه عبور
authority U توانایی اجازه
authority U اجازه اعتبار
consent U رضا اجازه
connivance U اجازه ضمنی
license U اجازه نامه
full power of attorney U اجازه نامه
power of authority U اجازه نامه
power of attorney U اجازه نامه
warrant of attorney U اجازه نامه
letter of attorney U اجازه نامه
power of procuration U اجازه نامه
visa U اجازه ورود به کشوربیگانه
visas U اجازه ورود به کشوربیگانه
moratorium U اجازه دیر کردپرداخت
moratoriums U اجازه دیر کردپرداخت
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
licensing U اجازه رفتن دادن
to ask [someone] for permission U [از کسی] اجازه گرفتن
license U اجازه رفتن دادن
approved <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
authorized <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
passed <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
exequatur U اجازه نامه قونسول
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
the law forbids U قانون اجازه نمیدهد
enables U اجازه رویدادن چیزی
to let in U اجازه دخول دادن
released U اجازه ارسال پیام
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
licences U اجازه رفتن دادن
licence U اجازه رفتن دادن
absent without leave U نهستی بدون اجازه
releases U اجازه ارسال پیام
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
let someone through U اجازه ورود دادن
release U اجازه ارسال پیام
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
enabling U اجازه رویدادن چیزی
authorized U اجازه داده شده
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
awol U غایب بدون اجازه
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
Recent search history Forum search
1من میخواهم بگویم پایت را خم نکن
2میشود جواب دهید برای په جواب flower bed را پیدا نکردیم
2میشود جواب دهید برای په جواب flower bed را پیدا نکردیم
2May enquiries be made to your previous employers
2May enquiries be made to your previous employers
1 moves up the range
1a food shop let us "eat now,pay later"thanks to the Barrett name.
3من داکتر هستم
2صفات ملکی را توضیح دهید.
2صفات ملکی را توضیح دهید.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com